####تولدت مبارک ####
و بالاخره شما 24 ماه رو با همه تجربیات ریز و درشت و خوب پشت سر گذاشتی دلکم
و دیگه یه خانم به تمام معنا شدی
و این روزها خیلی توی فکر بودم تا بتونم ازشیر بگیرمت و از دوروز بعد از تولدت یعنی صبح 17 ام از ساعت 9 به بعد که شیر خوردی دیگه بهت ندادم و تا امروز یعنی جمعه سه روز میشه که دیگه از شیر گرفتمت و روز اول دم دمای ظهر گفتی مامان (ممه)گفتم ببین مامان می می اوف شده گفتی وای اوفه اوفه و دیگه چیزی نگفتی بعد تا غروب باز دوسه بار همین کارو انجام دادی و من هم بهت گوشزد کردم که دیگه نباید شیر بخوری .و شب خیلی مظ لومانه بعداز تماشای کمی تیوی خوابیدی
روز دومم که اصلا تا نزدیک عصر هیچی نگفتی و تا شب سه چهار بار پرسیدی و باز هم دیدی اوفه و هیچی نگفتی و شب کمی بهانه گیری و بعدشم ساعت 1و45 خوابیدی
امروز هم از صبح فقط یه بار گفتی و فعلا هم که اومدی روی تختت بغل من خوابیدی
دخترکم خیلی پر تحمله و سعی میکنه به روی خودش نیاره که دیگه می می نمیخوره و مرتب چپ و راست منو میبوسه و دستشو میندازنه دور گردنم و نوازشم میکنه و میگه مامان (i love you)الهی قربونت برم که اینهمه با محبت و مهربونی عزیزکم امیدورام بتونی خیلی راحت ای ن راه سخت رو پشت سر بزاری و دیگه کاملا مستقل و ازاد باشی و دوره شیرخوارگی تمام شد و بسلامتی الان یه خردسال زیبایی تبریک میگم نانازم
روز تولدت رو هم با یک تولد ساده و کوچک به همراه دو تا دختر خاله هات که بهشون میگی( آجی اونم خیلی غلیظـــــــــــــــــــــ) برگزار کردیم و شما هم مرتب دلت میخواست شمع ها رو هی روشن کنیم و فوت کنی و کلی هم قر دادی خوشگلم 
به هر حال 2 سالگیت مبارک
راستی روز چهارشنبه هم بردمت درمانگاه برای قد و وزن هر چند بخاطر سرماخوردگیهایی زمستانه زیاد وزن اضافه نکردی ولی باز هم قابل قبول بود و ماشاالله قدت هم خوب بلند شده بود
دوستت دارم عشق من وخداوند رو بخاطر داشتن گل خوشبویی چون تو هزاران بار شکر میکنم .
عکسها در ادامه مطلب


این بهشت کوچیکو ساختیم تا از لحظه های شاد خاطره های ناب بجا بمونه